از فرهنگ تحميلي تا ديكتاتوري مدرن

نگاهی گذرا به تعامل سینما و سیاست

شاید بهترین توصیف برای سبک زندگی در دوران جدید این باشد که انسان مدرن، بر‎خلاف اجداد خود، در یک زمان در دو جهان زندگی می‎کند. یکی دنیای طبیعی که آن را با گوشت و پوست خود احساس می‎کند‍؛ در جامعه و مدرسه و دانشگاه آن رشد می‎کند و الگو‎های اجتماعی و سیاسی آن را تجربه می‎کند. دنیای دیگری که اکثر انسان‎‎های امروزی در آن نیز به‎سر می‎برند، ‍‎دنیای رسانه‎‎های گروهی است. رسانه‎‎های گروهی از آن جهت که ناهمسانی‎‎های بین ملت‎‎های مختلف از جمله فرهنگ، زبان، آداب و رسوم و... را پوشش داده‎اند‍‎، دنیای جدیدی را موازی با آن‎چه که در آن زندگی می‎کنیم برای انسان فراهم آورده‎اند؛ تا جایی‎که انسان امروز در سفر‎هایش میان این دو دنیا پیر می‎شود و این یعنی غفلت از تمام شئون انسانی بشر. سینما به‎عنوان یکی از اصلی‎ترین ابزار‎های رسانه‎ای که مولود زیاده‎خواهی سیاست‎مدارن است، می‎تواند مخاطب خود را با هر درجه از سواد و با هر زبانی پیدا کند. سیاست‎مداران دیروز که به‎دنبال فتح و استعمار ملت‎‎های دیگر بودند، امروز دیگر این زحمت را به خود نمی‎دهند که از شهر خود مهاجرت کرده و به آن‎سوی دنیا لشگرکشی کنند، چراکه امروز ابزار جنگی آن‎ها، رسانه‎ای است که ما را احاطه کرده و خواه‎ناخواه، همه شئون و جنبه‎‎های زندگی ما را تحت تأثیر خود قرار داده است. امروز غرب با استفاده از رسانه و در رأس آن سینما به‎دنبال آن است که تا به درون ذهن روستاییان دورافتاده‎ترین مناطق آسیا و آفریقا هم نفوذ کند و مانیفست فکری خود در زندگی را جانشین تفکر و فرهنگ بومی هر فرد کند. این یک جنگ تحمیلی نیست بلکه یک فرهنگ تحمیلی است و معنای دیکتاتوری مدرن را از همین می‎شود انتزاع کرد.


از طرف دیگر؛ سینما و در کل رسانه، ابزاری است که می‎تواند هم در جهت مثبت و هم در جهت منفی به‎کار گرفته شود. مسلم است که سینما به‎عنوان تأثیرگذارترین رسانه دیداری و شنیداری، علاوه‎بر آن‎که می‎تواند برای امنیت روانی هر جامعه‎ای خطرناک باشد، می‎تواند آثار و فواید بسیاری هم به‎همراه داشته باشد، اما این‎که ما چقدر بتوانیم از جنبه‎‎های مثبت آن برای پیشبرد اهداف خود بهره ببریم، نکته مهم و اساسی در برخورد با پدیده سینماست.

بزرگ‎ترین معضل امروز ما در مقابله با پدیده تهاجم فرهنگی، که سینما یکی از اصلی‎ترین ابزار‎های آن است، ‎تدافعی عمل کردن ماست. در تمامی سال‎‎های اخیر، به‎جای آن‎که به‎دنبال گسترش تفکرات خود از طریق رسانه و با استفاده از سینما، تلویزیون، کتاب و... باشیم، بیشتر به‎دنبال دفاع از وضع موجود خود بوده‎ایم. مقابله با تهاجم فرهنگی، از منظر سیاست‎گذاران ما تبدیل شده به دفاع در برابر تهاجم فرهنگی. جز در معدود دفعات و حرکات کاملا مستقل، هیچ‎گاه نتوانسته‎ایم آن‎طور که باید و شاید برای مخاطبان فارسی زبان خود، سینمایی سیاسی بر اساس آموزه‎‎های ملی و مذهبی خود فراهم کنیم؛ چه برسد به آن‎که بخواهیم در بازار جهانی وارد شویم و مخاطبانی از فرهنگ‎‎های دیگر را به‎سوی خود جذب کنیم

حمایت مشروط

نگاهی به تعامل مقام معظم رهبری با دولت‎ها 

همه ساله، در سالروز بمب‎گذاری دفتر نخست‎وزیری و شهادت دو یار خدوم انقلاب؛ شهید محمدعلی رجایی و شهید محمدجواد باهنر؛ اعضای هیأت دولت به دیدار رهبر انقلاب می‎روند و گزارشی از عملکرد خود را خدمت ایشان ارائه می‎کنند. خصوصا در طول شش سال دولت اصول‎گرایان، رسم بر این بوده که در این دیدار رهبر معظم انقلاب، نصایح و رهنمود‎های خود را به اعضای هیأت دولت منتقل کنند و قریب به اتفاق این رهنمودها همگی در تاریخ ماندگار شده و از چکیده این بیانات می‎توان به مانیفست دولت انقلابی جمهوری اسلامی ایران دست یافت.


اولین حلقه از جلسات شش‎گانه اعضای هیأت دولت با رهبر انقلاب‎، در تاریخ شش شهریور سال 84 برگزار شد. رهبرانقلاب در این دیدار با اشاره به شعار‎های دولت مبنی بر تشکیل دولت اسلامی، ‎عدالت‎خواهی، مبارزه با فساد و... شاخصه‎‎های یک دولت اسلامی را تبیین کردند. در دیدار دوم در هفته دولت، سال 85 نیز به تببین اصول‎گرایی پرداختند و فسادستیزی، ساده‎زیستی، عدالت‎خواهی، استکبارستیزی، قانون‎گرایی، اجتناب از هوای نفس شخصی و گروهی، شایسته‎سالاری و... را به‎عنوان مهم‎ترین شاخصه‎‎های اصول‎گرایی مطرح کردند. در جلسات سال‎‎های بعد نیز با نصایح داهیانه خویش تلاش کردند، ناخالصی‎‎های بر سر راه حرکت جریان عظیم انقلاب اسلامی را نمایان کرده و با پیشنهادات خود، نسبت به ادامه روند‎های غلط هشدار بدهند.

اگرچه به وضوح و با نگاهی به کلام رهبری در می‎یابیم که ایشان از دولت نهم و دهم بیش از هر دولتی راضی هستند؛ به‎طوری‎که به‎صورت روشن این دولت را برترین دولت پس از مشروطه می‎خوانند؛ اما هرچه از سال 84 به جلوتر می‎آییم، در بیانات رهبری اشاراتی که در آن‎ها نشانه‎هایی از نارضایتی ایشان نسبت به انحراف از خدمت اصلی قابل ردیابی است. این مهم در آخرین دیدار دولت با رهبری که همین چند روز قبل برگزار شد نیز قابل‎مشاهده است، آن‎جا که رهبری از وعده‎‎هایی عملی نشده گلایه می‎کنند و می‎فرمایند: ‎«آقای رییس‎جمهوری اشاره کردند که به ما می‎گویند شما سطح توقعات مردم را بالا بردید. این بالا بردن سطح توقعات، ناشی از این نیست که شما نواقص خودتان را گفته‎اید، مردم توقعات‎شان بالا رفته. نه، توقعات با دادن وعده‎‎ها بالا می‎رود.» ایشان در بخش دیگری از بیانات خود از دولت خواستند آماری نسبی از کار‎های انجام شده به انجام نشده، منتشر کند و در جایی دیگر نیز بر لزوم پایبندی دولت به شعار‎های اولیه که با آن‎ها بر مصدر کار آمده تأکید کردند. همچنین ایشان با گوشزد این نکته که سند چشم‎انداز سند بالادستی است که باید اجرایی شود، دولت را به تلاش بیشتر در جهت تحقق جهاد اقتصادی و دوری از حاشیه‎ساز‎های مسأله‎دار فراخواندند.

جمع آن‎چه از سیر بیانات رهبر معظم انقلاب مستفاد می‎گردد، این است که گرچه رهبری خط اصلی این دولت را خط خدمت می‎دانند، اما به بسیاری از کارکرد‎ها و کم‎کاری‎‎هایی که انجام گرفته نیز انتقاد دارند. این بیان وقتی شفاف‎تر می‎شود که در این جمله رهبری تأمل کنیم:‎ «اگر چنان‎چه وعده‎ای به مردم داده بشود و عمل نشود، این، مشکلات درست خواهد کرد؛ نه‎فقط نسبت به دولت، بلکه به نظام.»

سراب وعده ها

نگاهی به آفتی به نام وعده‎
«اسامی مفسدین اقتصادی را افشا می‏کنم»، «سران فتنه به‎زودی محاکمه خواهند شد»، «طرح نظارت بر نمایندگان تصویب می‏‏شود»، «من اگر رأی بیاورم به هرکس 50 هزار تومان می‏دهم» و...

حرف آخر را همین اول باید زد؛ جامعه از شعارزدگی نامزدهای انتخاباتی و وعده‎های مسئولانی که انگار قرار نیست هیچگاه عملی شود، خسته است. وعده‎هایی که عملی نمی‏شود، همچون نسیم گرمی است که در تابستان به‎جای خنک کردن، باعث تب بیشتر می‏شود.


اگر در حافظه تاریخی خود جست‎وجو کنیم، به‎راحتی می‏توانیم فهرست بلندبالایی از شعارها و وعده‎های رنگارنگ مسئولان دولتی، نمایندگان مجلس، دست‎اندرکاران قوه قضاییه و... را به یاد آوریم که نه‎تنها هیچ‎گاه عملی نشده، بلکه موجب دلسردی مردم از مسئولین م
ی‎شود و رفته رفته کار را به‎جایی می‏رساند که دیگر نمی‏توان به وعده‎ها و حتی گفته‌هاي افراد هم اعتماد کرد. علاوه‎بر معضل بی‎اعتمادی به مسئولین، معضل دیگری که این رفتار غلط از خود به‎جای می‎گذارد، ایجاد مطالبه‎های نابه ‏جا در میان مردم است. به طور مثال، در بسیاری از حوزه‎های انتخاباتی کوچک، نامزدهای انتخاباتی برای این‎که بتوانند رأی روستاها در شهرهای کوچک را بگیرند به آن‎ها قول‏هایی مثل تبدیل به شهرستان شدن و... می‎‏دهند. حال در نظر بگیریم روستایی را که هیچ‎کدام از معیار‏های شهر شدن را ندارد ولی نامزدهای انتخاباتی آن، در دوره‎های مختلف، به کرات این وعده را داده‏اند که اگر من رأی بیاورم چنان می‎کنم و چنین می‎‏شود؛ هر کس که جای این مردم باشد، مطئناً به‎دلیل این وعده تکراری که دیگر تبدیل به مطالبه عمومی شده، نسبت به مسئولان شهرش بدبین می‎‏شود.

اگر به‎دنبال ریشه‎های این معضل برویم، به نکته‎های جالبی م
ی‎‏رسیم که مهم‏ترین آن‎ها از این قرار است:

1- رفتار انتخاباتی و اخلاق آن، در میان نامزدهای انتخابات‏
های مختلف نهادینه نشده است؛ فلذا نامزدهای محترم در انتخابات، شعارها و وعده‎هایی می‎دهند که یا انجام آن دور از ذهن است، یا اگر قابل انجام باشد، از ید قدرت آن فرد خارج است.

2- از منظری دیگر شاید بتوان وعده و وعید دادن را در فرهنگ ایرانی ما جست‎وجو کرد؛ ما مردمی هستیم که با تعارف، ‎زاده شده‏
ایم و با تعارف زندگی می‎کنیم. وقتی هم که پا به عرصه سیاسی می‎گذاریم، قواعد بازی را رعایت نمی‎کنیم و احساس می‎کنیم این‎جا هم جای تعارف زدن و رفتارهای درون خانواده‏ای و درون فامیلی است! فلذا هر وعده‏ای را که به ذهن می‎‏آید می‎گوییم.

3- صحنه سیاسی و اجتماعی کشور ما هیچ
‏گاه به‎دنبال پیش‎گیری نیست؛ هم‏چنان‏که وجه نظارت در آن کم‎رنگ است. هیچ نهادی نیست که افراد را از دادن وعده‎ها و شعارهایی که عملی نخواهد شد منع کند و یا بر آن‎ها نظارت کند که وعده خود را عملی کنند و یا حتی ارزیابی کند که فلان مسئولی که قبل از آمدن وعده داده، چند درصد از وعده‎های خود را عملی کرده است.

4- در این معضل نیز عدم قدرت احزاب را شاهدیم. وقتی فردی به‎صورت مستقل در فضای سیاسی حرکت کند، م
ی‎تواند هر حرفی را بزند بدون آن‎که پاسخ‎گو باشد. اما اگر افراد از نظام حزبی بیرون بیایند و به مسئولیت‏های مملکتی برسند، مجبورند برای اعتماد افکار عمومی به حزب متبوع خود، سنجیده‏تر سخن گفته و موضع‏گیری کنند چراکه برای حفظ جایگاه حزب خود، در قبال رفتاری که انجام می‎‏دهند، باید پاسخگو باشند.

5- بعضی وعده‎ها از همان ابتدای کار معلوم است که قرار نیست به سرانجام برسد. این نوع وعده‎دادن یکی از مذموم‎ترین وعده‎هاست. کما این‎که آیت‎الله جوادی آملی در دیدار با یکی از مسئولان با اشاره به یک روایت از امام معصوم (علیه‎السلام) وعده فریبنده را به هر شکل مطرود دانسته و گفته‎اند که حتی فریب دادن حیوان هم در اسلام مذموم است، چه رسد به فریب دادن انسان. (نقل به مضمون)


6- بعضی وعده‎ها هم فقط برای زمان حال کاربرد دارد. همانند وعده کمک به خانواده پنج‎قلوهای دماوندی که با تبلیغ فراوان انجام شد ولی هیچ‎گاه به سرانجام نرسید.