چند نکته درباره لاتاری و جدال با مارپیچ‌ِسکوت

1: مستند فقر و فحشا را که یادتان هست؟ حرف‌های مگویی که برای اولین بار در قاب تصویر زده شد، سر و صدا کرد اما نتوانست آن‌چنان که باید مارپیچ سکوت را بشکند. حالا #لاتاری آمده تا هم این مارپیچ را به هم بزند و هم تعاریف جدیدی از مسائلی همچون #مصلحت، #امنیت_ملی و #غیرت را ارائه کند.

2: عرصه دیپلماسی، عرصه رودربایستی نیست. ما سال‌هاست که در روابط با همسایگان درگیر همین توبمیری‌ها هستیم. #لاتاری این مارپیچ‌ ِمسخره را هم، در هم می‌شکند. و به نظر من اگر بتواند در موقع اکران عمومی مخاطب را با هم همراه کند، مطالبه جدیدی از دستگاه دیپلماسی برای به هم زدن روابط موجود، ایجاد می‌کند.

3: اسطوره‌ها بازتولید می‌شوند. رستم، سهراب، آرش و... را در فرهنگ‌ ایرانی‌مان داریم اما نیاز به نسخه‌های به‌روز شده‌ی وطنی داریم. موسی در لاتاری [که بازتولید حاج‌کاظم آژانس شیشه‌ای است] از جنس همین قهرمان‌ها و اسطوره‌هایی است که فرهنگ [و سینمای] ایران به آن نیاز دارد.

4: #لاتاری ِ مهدویان اگرچه به درخشانی آثار قبلی او (#ماجرای_نیمروز، ایستاده در غبار و ...) نیست اما همچنان دغدغه‌های سیدمحمود رضوی را پررنگ‌ ادامه داده است. عاشقانه‌های ابتدایی فیلم اگرچه چندان قدرتمند نیست اما فوران غیرت در دقایق پایانی سرپوشی بر ضعف‌های ساختاری اوایل فیلم می‌گذارد. ضمنا موسیقیِ روزبه‌بمانی را دوست داشتم اما نچسب‌ترین بخش فیلم همین موسیقی فیلم است!

#ماجرای_نیمروز_۲

مسعود، مظنون را با خودش به پشت در اتاقم آورده بود. دستگیره در را که به سمت پایین فشار داد، از صدای قیژ قیژش، چرتم پاره شد؛ چهل‌وهشت ساعتی بود سر روی بالش نگذاشته بودم. داخل كه آمدند، چشمان متهم با دستمال مشکی بسته شده بود. او مرا نمی‌دید، اما من با همین چشم‌های خواب‌آلود هم او را شناختم.

«حمید جهان‌بین»؛ قبل از انقلاب برای خودش كیا و بيایی راه انداخته بود. سن و سالش را نمی‌شد با اطمینان حدس زد اما می‌شد مطمئن بود که ردی که از او در پرونده فراری دادن کشمیری وجود دارد.  ۷، ۸ روزی است که با جدیت روی پرونده کار می‌کنیم؛ خصوصا از ان روزی که مسعود فرضیه نفوذی را مطرح کرد و عباس را از پشت میز کنترل تلفن سازمان، به بازداشتگاه فرستاد و همه‌مان یکه خورده بودیم که مگر می‌شود نفوذی‌ها تا اینجا هم جلو آمده باشند...

بازجویی خیلی سرد شروع شد؛ جهان‌بین فکرش را هم نمی‌کرد از خط و ربطش با ماجرای ۸ شهریور آگاه باشیم. بچه‌های ضدامنیتی نخست وزیری همین ۲ روز پیش ماجرای جا‌به‌جایی تابوت‌ها و کیسه پر از خاکستر را به‌مان گفته بودند.   نمی‌دانم جهان‌بین -كه اسم اصلی‌اش #بهزاد_نبوی بود- مرا شناخت یا نه؛ اما درست مثل همه ۴۸ ساعت قبل که ارتباطش با کشمیری؛ یا به قول خودش شهید مسعود کشمیری را تکذیب کرده؛ این بار هم زیر بار هیچ چیزی نرفت. بهزاد از آن خبره ها بود؛ چند بار زندان کمیته مشترک رفته بود و اینجا در برابر آن ساختمان استوانه‌ای، برایش هیچ بود. بچه‌ها گفته بودند كه نم پس نداده و خودش را به كوچه علی‌چپ زده كه نمی‌داند برای چی اینجاست.

تلفن زنگ خورد؛ حبیب بود. می‌گفت #قدیریان که از نیروهای آقای لاجوردی است تماس گرفته و گفته زودتر پرونده را برایشام بفرستیم تا كار را يكسره كنند. اما ما که هنوز مدرکی نداشتیم جز دو سه حدس... غیر از این، از همان اول تلفن پشت تلفن و توصيه پشت توصیه بود كه می‌خواست نگذارد كار را از این جلوتر ببریم. می‌گفتند بعد از علنی شدن خيانت كشمیری، مصلحت نیست بيشتر جلو برویم و به قول خودشان به بقیه هم انگ بزنیم.

جهان‌بین خیلی سفت روی موضعش ایستاده بود و منکر ارتباط با ماجرا بود. او می‌گفت که نمی‌دانسته کشمیری با #سازمان_منافقین بوده یا نه... این حرف را به البته به طعنه زد. و دوباره گفت هنوز که سازمان منافقین بیانیه ای برای ۸ شهریور نداده؛ شما از كجا می‌گوييد كه او شهید نشده... و صدتا از اين حرف‌ها. مطمئن بودم یه جای کار و شاید صدجای کار می‌لنگد؛ خصوصا از وقتی که شنیدم آن زنی که در ختم کشمیری به عنوان همسرشهید، گریه و زاری می کرده، الان متواری است.

چشم‌هایم را روی هم گذاشتم و ماجرا را دوباره مرور كردم. كلاهی، بهشتی، كشمیری، منتظری، سازگارا، بنی‌صدر، نبوی، رجایی، باهنر و ... همگی از جلوی چشمم رد شدند. چرتم دوباره با صدای اذان موبایلم پاره شد؛ انگار همین الان از سالن سینما بیرون آمده بودم. انگار قرار نيست روایت‌های گفته و نگفته ماجرای نیمروز رهایم كند، حتی نیمه‌شب‌ها.


◀️پی‌نوشت اول: رویای ماجرای نیمروز هنوز رهایم نمی‌كند. آنچه خواندید، روایتی شاخ‌وبرگ‌یافته از خوابی است كه در همان شب اول بعد از دیدن #ماجرای_نیمروز بر پرده نقره‌ای دیدم.
◀️پی‌نوشت دوم: خداقوت به همه دست‌اندركاران فیلم: خصوصا «سیدمحمود رضوی» عزیز و همچنین برادر نادیده‌ام محمدحسین مهدویان و سایر عوامل فیلم.

از فرهنگ تحميلي تا ديكتاتوري مدرن

نگاهی گذرا به تعامل سینما و سیاست

شاید بهترین توصیف برای سبک زندگی در دوران جدید این باشد که انسان مدرن، بر‎خلاف اجداد خود، در یک زمان در دو جهان زندگی می‎کند. یکی دنیای طبیعی که آن را با گوشت و پوست خود احساس می‎کند‍؛ در جامعه و مدرسه و دانشگاه آن رشد می‎کند و الگو‎های اجتماعی و سیاسی آن را تجربه می‎کند. دنیای دیگری که اکثر انسان‎‎های امروزی در آن نیز به‎سر می‎برند، ‍‎دنیای رسانه‎‎های گروهی است. رسانه‎‎های گروهی از آن جهت که ناهمسانی‎‎های بین ملت‎‎های مختلف از جمله فرهنگ، زبان، آداب و رسوم و... را پوشش داده‎اند‍‎، دنیای جدیدی را موازی با آن‎چه که در آن زندگی می‎کنیم برای انسان فراهم آورده‎اند؛ تا جایی‎که انسان امروز در سفر‎هایش میان این دو دنیا پیر می‎شود و این یعنی غفلت از تمام شئون انسانی بشر. سینما به‎عنوان یکی از اصلی‎ترین ابزار‎های رسانه‎ای که مولود زیاده‎خواهی سیاست‎مدارن است، می‎تواند مخاطب خود را با هر درجه از سواد و با هر زبانی پیدا کند. سیاست‎مداران دیروز که به‎دنبال فتح و استعمار ملت‎‎های دیگر بودند، امروز دیگر این زحمت را به خود نمی‎دهند که از شهر خود مهاجرت کرده و به آن‎سوی دنیا لشگرکشی کنند، چراکه امروز ابزار جنگی آن‎ها، رسانه‎ای است که ما را احاطه کرده و خواه‎ناخواه، همه شئون و جنبه‎‎های زندگی ما را تحت تأثیر خود قرار داده است. امروز غرب با استفاده از رسانه و در رأس آن سینما به‎دنبال آن است که تا به درون ذهن روستاییان دورافتاده‎ترین مناطق آسیا و آفریقا هم نفوذ کند و مانیفست فکری خود در زندگی را جانشین تفکر و فرهنگ بومی هر فرد کند. این یک جنگ تحمیلی نیست بلکه یک فرهنگ تحمیلی است و معنای دیکتاتوری مدرن را از همین می‎شود انتزاع کرد.


از طرف دیگر؛ سینما و در کل رسانه، ابزاری است که می‎تواند هم در جهت مثبت و هم در جهت منفی به‎کار گرفته شود. مسلم است که سینما به‎عنوان تأثیرگذارترین رسانه دیداری و شنیداری، علاوه‎بر آن‎که می‎تواند برای امنیت روانی هر جامعه‎ای خطرناک باشد، می‎تواند آثار و فواید بسیاری هم به‎همراه داشته باشد، اما این‎که ما چقدر بتوانیم از جنبه‎‎های مثبت آن برای پیشبرد اهداف خود بهره ببریم، نکته مهم و اساسی در برخورد با پدیده سینماست.

بزرگ‎ترین معضل امروز ما در مقابله با پدیده تهاجم فرهنگی، که سینما یکی از اصلی‎ترین ابزار‎های آن است، ‎تدافعی عمل کردن ماست. در تمامی سال‎‎های اخیر، به‎جای آن‎که به‎دنبال گسترش تفکرات خود از طریق رسانه و با استفاده از سینما، تلویزیون، کتاب و... باشیم، بیشتر به‎دنبال دفاع از وضع موجود خود بوده‎ایم. مقابله با تهاجم فرهنگی، از منظر سیاست‎گذاران ما تبدیل شده به دفاع در برابر تهاجم فرهنگی. جز در معدود دفعات و حرکات کاملا مستقل، هیچ‎گاه نتوانسته‎ایم آن‎طور که باید و شاید برای مخاطبان فارسی زبان خود، سینمایی سیاسی بر اساس آموزه‎‎های ملی و مذهبی خود فراهم کنیم؛ چه برسد به آن‎که بخواهیم در بازار جهانی وارد شویم و مخاطبانی از فرهنگ‎‎های دیگر را به‎سوی خود جذب کنیم

مروری بر سینمای دفاع مقدس در 30 سالگی انقلاب اسلامی ایران

مظفرالدین شاه قاجار در سال 1900 میلادی در سفری که به کشور فرانسه داشت، با سینما و سینماتوگراف آشنا می­شود و علاقمند پدیده نوظهور می­شود. میرزا ابراهیم خان عکاس باشی به دستور شاه یک سینماتوگراف می­خرد و به این صورت، سینماتوگراف در اوایل سال 1297 شمسی وارد کشور ایران می­گردد.

در بیشتر کشورها سینماتوگراف از ابتدا یک وسیله تفریحی عامه پسند بوده و مردم کوچه و بازار را سرگرم می­کرده ولی در ایران، سینما در ابتدا فقط در اختیار درباریان قاجار و اشراف و وسیله­ی سرگرمی و تفریح آنان بوده است.

سینمای از پایه ویران کشورمان، تاریخ مغشوش و ناراحت کننده­ای دارد که در چندین کتاب هم نمی­گنجد، چه رسد به این چند سطر. این سینما پس از گذراندن پستی و بلندی­های بسیار زیاد و یک تغییر روند کلی در سال 1357 و بعد از پیروزی انقلاب به ما رسید.

با پیروزی انقلاب ابتذالی که سینمای ایران را در اختیار گرفته بود به یک­باره حذف شد و فیلم­ها رویکردی انقلابی به خود گرفتند و اهالی سینما هم­پای مردم انقلابی ایران، در عرصه سینما فعالیت­های جدیدی را آغاز کردند.

با شروع جنگ تحمیلی و احساس وظیفه اهالی سینما نسبت به جنگ و مسائل پیرامون آن، ژانری در سینمای ایران به وجود آمد که به آن "سینمای دفاع مقدس" اطلاق می­گردد.

سال 1360 را باید سال تولد سینمای جنگ و فیلم سینمایی "مرز" (جمشید حیدری) را می­توان به عنوان آغازگر این ژانر سینمایی دانست.

فیلم­های "عبور از میدان مین" (جواد طاهری)، "جانبازان" (ناصر محمدی)، پیشتازان فتح (ناصر مهدی پور)، "دیار عاشقان" (حسن کاربخش) و "ما ایستاده­ایم" (اکبر حر) از دیگر آثار ابتدایی و تاثیرگذار سینمای دفاع مقدس به حساب می­آیند.

< ------- بقیه در ادامه مطلب --------! >

ادامه نوشته