لاادری...
حکمت کار را نمیدانم. نمیفهمم. بعضیها آوازه نامشان جهانی میشود؛ بعضیها نه. بعضی عکسها ماندگار میشود؛ عکسهایی بهتر از آن نه. بعضیها گمنام میمانند و بعضیها گمنامتر. اینوسط بازنده ما هستیم که به فکر معروف شدنیم!
بهانه، بهانه بازگشت آقامهدی ثامنی است. میشد حججی باشد. میشد همدانی بشود. میشد مفقود بماند. اما حکمت همان بود که نوشتند. باید ۲۲بهمن میآمد، ۲۲بهمن میرفت. هزار و دویست و چهل و اندی روز مفقود میماند و آرام، در سکوت برمیگشت. گویا اینگونهگمنامی را در جایدیگری نوشته بودند.
مطمئنم احمد شاهسون را هم نمیشناسید. او یکی از دستمالسرخهای پاوه بود که در قائله مهاباد بههمراه آقا مهدی باکری فرماندهی گردانهای در محاصره را برعهده داشت. خدا خواست آقامهدی آوازهاش جهانی است؛ اما شاهسون و شاهسونها...
پینوشت: اگر شد، برای تشییع آقامهدی ثامنی راد قدم رنجه کنید: جمعه ۷تیر۹۸ ساعت۱۷. ورامین، ابتدای بلوار شهید قدوسی (صادقعلی) گلزار شهدای حسین رضا.
خنديدن به دنیایی كه امثال تو را زندانی كرده بود؛ تنها كاری است كه از دستم بر میآید. والله كه اينها برای تو افتخار چندانی نيست... تو لايق خيلی چيزهای ديگر بودی كه من نه لياقت گفتنش را ندارم و نه حتی جرئت نوشتن از آنها در قلمم هست.
خالص نشدم تا که عیارم بپسندی
کودکی که دلارهای عربی و موشکهای اسرائیلی پدرش را گرفت، بغضش را فرو برده و کینه اش را در سینه نگه داشته... و روزی او و هم نسلان اش، نابودی این خانه عنكبوت و عده سرطانی را خواهند دید... کمتر از ۲۵سال باقی مانده...
جایی برای نوشتن دغدغه، -اگر مشغله بگذارد-