يک هفته پس از شوک 24 خرداد

مقدمه: این یادداشت اگر چه ادامه دو یادداشت «چه کسی مسئولیت شکست احتمالی اصولگرایان را می پذیرد؟» و «آقای روحانی؛ ما نه حقوقدانيم و نه سرهنگ!» نیست اما ربط بسیار زیادی به آنها دارد. پیشنهاد می کنم اول آنها را بخوانید:

* بي شک 24 خرداد 92، شوک بزرگي در تاريخ سياسي کشور است، همان‌ طور که بیست و دوم بهمن ماه ها، دوم خردادها، سوم تیرها و نهم دي‌ها اين چنين بودند. حسن روحاني منتخب مردم شد و حماسه -آن‌گونه که هيچ کس انتظارش را نداشت- آفريده شد.

در تمامي روزهاي هفته گذشته، اصولگرايان پيوسته به دنبال پيدا کردن مقصر اصلي شکست خود و پيروزي روحاني بوده اند. متاسفانه بازخوردهاي هفته گذشته نشان داد که اصولگرايان هنوز علت اصلي شکست خود را درک نکرده اند و هر کدام از جريانات حاضر در جبهه اصولگرايي هم به دنبال مبري دانستن خود رفته اند. هر کس براي خود تحليل‌هاي مخصوص دارد که يکي از شاذترين آنها همان‌هايي هستند که مي‌گويند ما مکلف به تکليف بوديم و نه مکلف به نتيجه. آنها اين تحليل پرت خود را با اين جمله تکميل مي‌کنند که حتي اگر اتحاد مي‌کرديم هم نمي‌توانستيم مانع رئيس‌جمهور شدن حسن روحاني بشويم؛ پس چه بهتر که به تکليف خودمان عمل کرديم!

از سوي ديگر اصلاح‌طلبان سرمست از شکست حريف، رأي 18 ميليوني رئيس‌جمهور منتخب را رأي به اصلاحات تلقي مي‌کنند و نه به جريان اصولگرايي. در حاليکه به راحتي مي‌توان استدلال کرد که در انتخابات 24 خرداد، اصولگرايي شکست نخورد بلکه ذائقه مردم به سمت ديگري کشيده شد. همان‌طور که هيچ‌گاه نمي‌توان تفکر اصلاح‌گري را از بستر يک نظام سياسي حذف کرد؛ نميتوان تفکر بازگشت به اصول که انديشه‌اي برخاسته از متن انقلاب و نه يک جريان سياسي است را ناديده گرفت.

به نظر نگارنده، اصولگرايي شکست نخورد بلکه اين خواص اصولگرا بودند که شکست هفت دهم درصدي را تجربه کردند. اگر اين افراد عبرت بگيرند مي‌توانند براي آينده تصميم درست بگيرند و اگر به دنبال توجيه اشتباه خود باشند و مقصر را ديگري بدانند و با لجاجت کنند به دنبال اثبات خود باشند هيچ سودي نخواهند برد.

در 24 خرداد، افرادي که اعتقاد به ارزش‌هاي اسلامي و انقلابي برايشان اصل بود، در راي دادن خود اشتباه نکردند، چرا که هر کس بر اساس حجت شرعي بين خود و خدا به نامزد اصلحي رسيد و براي رضاي خداي خودش هم در صحنه حاضر شد و راي داد. پس نبايد هيچ کس را تخطئه کرد که چرا به محمدباقر قاليباف راي داده و ديگراني را هم خائن دانست که چرا به جليلي راي داده‌اند. يا حتي نبايد گفت چرا با وجود خطر بازگشت يک جريان سياسي امتحان پس داده، ولايتي و رضایی تا آخر در صحنه ماندند و سبد رأيي براي خود دست و پا کردند و ناخودآگاه باعث ايجاد چند دستگي شدند.

بر همين اساس به نظر مي‌رسد بيش از همه مردم و 4 نامزد مدنظر، آنهايي مقصر اين اتفاق هستند که نامزدهاي اصولگرا را ترغيب به ماندن در صحنه تا آخر خط کردند. معلوم نيست چرا با وجود آنکه ما در تاريخچه ذهني خود مثال‌هاي متعددي از شکست به‌دليل عدم اتحاد را داشتيم، مبنا را رقابت در درون جبهه اصولگرايي قرار داديم و شد آنچه شد.

نکته ديگر آنکه برخلاف آناني که مي‌گويند اگر حتي قاليباف، رضايي، جليلي و ولايتي با هم متحد مي‌شدند نيز، باز هم جمع جبري آراي مجموع شان به رأي حسن روحاني نمي‌رسيد؛ معتقدم، مي‌شد همان راهي را رفت که اصلاح‌طلبان رفتند و با کناره‌گيري عارف، موج مثبتي را در بدنه خود به وجود آوردند. محموع نزدیک به 50 درصدی رأی اصولگرایان به اضافه موج مثبت ناشی از اتحاد می‌توانست، هم در مقابل موج فزاينده اصلاحات و  حسن روحاني بایستد و هم می‌توانست کار در دور اول به نفع اصولگرايان تمام مي‌شد.

شرح نکته سومی که در این مقال باید به آن پرداخته شود را با جملهای از رهبر انقلاب مطرح می کنم: «از هر طرف حركت مي‌كنيم، به خواص مي‌رسيم. تصميم‌گيري خواص در وقت لازم، تشخيص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنيا در لحظه‌ي لازم، اقدام خواص براي خدا در لحظه‌ي لازم. اينهاست كه تاريخ و ارزشها را نجات مي‌دهد و حفظ مي‌كند. در لحظه‌ لازم، بايد حركت لازم را انجام داد. اگر تأمّل كرديد و وقت گذشت، ديگر فايده ندارد.» (1) بنابراین نکتهای دیگری که باید برای ریشه‌یابی پیروزی حسن روحانی بررسی شود، چرایی ترغیب نامزدهای اصولگرا به ماندن در صحنه از سوی اتاق خواص و فکرهای آنان است.

به نظر میرسد، چند طیف فکری که هر کدام شاخصههای مختص به خود را دارند در ایجاد این توهم که میتوان در شرایط رقابت درون گفتمانی اصولگرایان، صحنه سیاسی انتخابات را به نفع مجموعه انقلاب مدیریت کرد، تحلیل و بررسی کرد.

الف) دسته اول را قطعا قدرتطلبانی تشکیل می‌دهند که به سبب حضور در فعالیت‌های انتخاباتی، خواسته یا ناخواسته منافع گروهی و شخصی خود را بر منافع جریانی ترجیح دادند و مانع از اتحاد گفتمانی اصولگرایان شدند.

ب) دسته دوم شامل کسانی است که آرمانگرايي خود را همراه با واقع بيني نکردند. این دسته پیش از این نیز نشان داده بودند که در مصلحت‌سنجی و مصلحت‌بینی ضعف‌های بزرگی دارند و در این هشت سال افراط و تفریط سرلوحه رفتار سیاسیشان بوده است؛ گاه دولت فعلی را تا حد دولت امام زمان (عج) بالا بردند و گاه حرف‌ها و نظریات مطرح شده از سوی دولتی‌ها را بزرگ‌ترین انحراف از صدراسلام تاکنون دانستند!

ج) دسته سوم که شباهت زیادی با دسته دوم دارند مبنای رفتار خود را تلاش برای دوقطبی‌سازی در انتخابات گذاشتند و درست برخلاف مرد هسته‌ای انتخابات ریاست جمهوری اخیر، سعی کردند او را در دوگانه‌ای هسته‌ای بیاندازند و برایش رقیب بسازند. شعارها، رفتارها و نوع تبلیغات آنها نیز نشان از همین اشتباه استراتژیک داشت.

پی نوشت: 20 خرداد 1375 در جمع فرماندهان لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص)

چه کسی مسئولیت شکست احتمالی اصولگرایان را می پذیرد؟

شور انتخابات نفس ها را به شماره انداخته و تحلیل ها را متفاوت. هر کس دوست دارد نامزد مورد علاقه اش در انتخابات رأی بیاورد. در این نوشتار سعی کرده ام برخلاف تحلیل های موجود روی دیگری از داستان انتخابات را بررسی کنم تا هشداری باشد برای چهار نامزد اصولگرای حاضر در صحنه:

سکانس اول:

ولایتی، حداد و قالیباف، خبر از ائتلاف خود دادند و گفتند که این کار قرار است مبنایی باشد برای کاهش نامزدهای اصولگرا و از سردرگمی در آوردن بدنه رأی حزب اللهی ها. خیلی از نامزدهای احتمالی انتخابات ریاست جمهوری دوست داشتند به این ائتلاف بپیوندند؛ کسانی که در پیدا و پنهان صحبت از ائتلاف آنها با 1+2 شد. با این حال استانداردهای ائتلاف پیشرفت آن قدر بالا بود که هیچ کس نمی توانست به آن نزدیک شود.

سکانس دوم:

نامزدها یک به یک در وزارت کشور ثبت نام کردند. روز آخر که شد؛ همه نگران شدند از اتفاقی که رخ داد؛ هاشمی و مشایی آمدند. آنها که نگران شده بودند؛ نگرانی شان از این بابت نبود که نکند یکی از این دو نفر بتواند رأی مردم را برای خود کند؛ بلکه نگرانی از اعمال و افعالی بود که در سایه حضور این دو نفر می توانست انجام شود و چالش هایی که برای کشور ایجاد می شد. همه برای اجماع اصولگرایان مصمم تر شده بودند و ائتلاف پیشرفت مهم تر از همیشه شده بود.

سکانس سوم:

هاشمی و مشایی تأیید نشدند اما نسخه های برابر اصل آنها در میان 8 نامزد نهایی حضور داشتند. محمدرضا عارف معاون اول محجوب دولت خاتمی و حسن روحانی دبیر پرسروصدای شورای امنیت ملی! یکی آمده بود بگوید من همه اصلاحاتم؛ دیگری هم می گفت من کلا تدبیرم و لاغیر! حرف هایشان و اعمالشان بوی فتنه می داد. وحدت اصولگرایان ضروری تر از هر روز بود اما ناگهان ائتلاف پیشرفت از هدف اصلی اش بازماند! هواداران ولایتی و قالیباف حاضر نشدند درباره کناره گیری دو نفر به نفع نامزد اصلح تصمیم گیری کنند. غلامعلی حداد عادل که در مناظرات نشان داده بود برای حمایت از گفتمان انقلاب اسلامی آمده؛ تنها کسی بود که بر عهد خود ایستاد و به نفع رأی آوردن اصولگرایان کنار رفت.

سکانس چهارم:

عارف با فشار اطرافیان کنار رفت تا صحنه حساس تر از دیروز شود؛ و این یعنی آنکه فتنه و انحرافی که برای زمین زدن جمهوری اسلامی همچون دو لبه یک قیچی عمل می کنند تنها یک نامزد دارد؛ و اصولگرایان هنوز هم در دعواهای خود مشغول هستند...

سکانس پنجم:

علی اکبر ولایتی، 16 سال تجربه وزارت دارد؛ سال ها کار سیاسی کرده و خودش از بانیان وحدت اصولگرایان در مجلس هشتم و نهم و حتی اتئلاف موسوم به 1+2 بوده است. محمدباقر قالیباف هم، همانی است که 84 در انتخابات چهارم شد و در شهرداری نشان داد مدیر خوبی است؛ یادمان نرفته که او هم از وحدت اصولگرایان دم می زد. سعید جلیلی هم که ثبت نامش در انتخابات شوکی بود که به سبب شخصیت حقوقی اش، بازتاب های جهانی را به دنبال داشت و خیلی ها را به ادامه راه امیدوار کرد. با کمی اغماض محسن رضایی هم برای سومین بار پیاپی در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده و انکار قصد کنار رفتن ندارد.

هر چهار نفر این عزیزان انسان های ولایتمدار، صالح و مدبری هستند. می فهمند که بازگشت اصلاحات یعنی بازگشت به عقب کشور؛ و این یعنی کاهش شیب پیشرفت اسلامی و تاخیر در گذار از جامعه اسلامی به تمدن اسلامی. می فهمند که تفرقه یعنی شکست...

نمی دانم مشاوران این آقایان چگونه فکر می کنند و نامزد متبوعشان را در کجای مختصات انتخابات می بینند؛ اما می دانم که راهیابی حسن روحانی به دور دوم انتخابات یعنی کلید خوردن دوباره فتنه.

نمی خواهم بدانم که قالیباف، ولایتی، جلیلی و رضایی چقدر خرج انتخابات کردند، چقدر هوادار برای خود جمع کردند و چه دغدغه ها و برنامه هایی دارند و به چه می اندیشند؛ اما سوالم این است که چه کسی مسئولیت شکست احتمالی اصولگرایان را می پذیرد؟