يادي از سوم تير 84

اول صبح دوستي برايم پيامک زد: «گناه اول ما افتتاح پنجره بود، گناه ديگر ما انهدام ديوار است / مرا زمان ملاقات آفتاب رسيد، مکان وعده ما زير سايه دار است / امروز سوم تير... » و همين شد تا ذهنم بپرد به روز چهارم تير هشتاد و چهار و وقايع آن روز تاريخي؛ روزي که محمود احمدي نژاد، شهرداري جوان و برخواسته از ميدان 72 نارمک بشود رئيس‌جمهور ايران.

آن روز را هيچ‌گاه فراموش نمي‌کنم. ساکن چند کوچه آن طرف‌تر بوديم. از دوران مدرسه رقابتي بود ميان ما و ميدان هفتاودويي‌ها. مدرسه ما نامش مزين بود به نام شهيد قاسمعلي هدايت و از قضا مدرسه ديگري که شده بود، رقيب ما در ميدان 72 بود و نامش هم مدرسه هدايت بود و معروف به هدايت هفتاد و دو. آن روزها مي‌دانستيم شهردار تازه از راه رسيده هم اهل هفتاد و دو است...

با اين حال براي بچه‌هاي مدرسه شهيد هدايت ديگر مهم نبود که از ميان نامزدهاي انقلابي، چه کسي رئيس‌جمهور مي‌شود؛ و تنها دغدغه‌ ‌بچه‌هاي محل اين بود که آن دوران پر از تنش دوم خرداد ادامه پيدا نکند و آقاي شهردارشان، بشود آقاي رئيس‌جمهور. هدايت هتفاد و دويي‌ها هم طرفدار بچه محل‌شان بودند. بچه محل آنها هم مي‌گفت که اگرچه من جبهه نديده‌ام اما قديم‌ترها دوست صميمي شهيد هدايت بودم!

روز شنبه چهارم تير هشتاد و چهار، وقتي فهميديم که نامزد تازه از راه رسيده، توانسته با اختلافي زياد پيروز شود، ناخودآگاه رقابت هدايت هفتاد و دو و شهيد هدايت يادمان رفت. همه در ميدان 72 نارمک جمع شده بوديم؛ خوشحال و خندان از پيروزي انقلاب!

ابتداي کوچه منتهي به خانه رئيس‌جمهور منتخب کانکس گذاشته بودند و نمي‌گذاشتند کسي جلو برود. اما خيلي‌ها صف کشيده بودند و شعار پيروزي سر مي‌دادند. و من که آن روزها سرپرشورتري داشتم، بالاي آن درخت مشرف به کوچه رفته بودم و شعار مي‌دادم و جمعيت تکرار مي‌کرد.

حالا ديگر هدايت هفتاد‌و‌دويي‌ها اسم خود را گذاشته بودند سوم تيري و هر کاري که بچه محل‌شان مي‌کرد دفاع مي‌کردند... ولي ما هنوز طرفدار همان شهيد هدايت مانده بوديم. اين‌گونه شد که برخلاف هدايت هفتاد و دويي‌ها، هيچ‌گاه سوم تيري نشديم و چهارم تير برايمان خاطره‌اي به يادماندني شد.